هشتم نوشت ...
رسما اعلام می کنم دارم معتاد میشم!! معتاد به کتاب خوندن :) از بچگی سرگرمی اصلیم کتابخوندن بود (ولی مدت ها -عمدتا زمان دانشگاه- زیاد نمی خوندم نمی دونم این دانشگاه که باید ما رو تربیت می کرد به جز اتلاف وقت چه کمکی به ما کرد) اما از وقتی با این اپلیکیشن طاقچه آشنا شدم عمده ی وقتم توو مترو به خوندن کتاب میگذره خواستم به نشان سپاسگزاری در این وبلاگ پر بازدید!!! یه تبلیغی هم کرده باشم
ای کاش بیشتر و بیشتر کتاب خونده بودم ای کاش ...
می دونم نا امیدی زیاد خوب نیست ولی خیلی نا امیدم نمی دونم باید چه کنم راستش هفت هشت سالی میشه این حس پس زمینه ی وجودمه ولی هر از چندگاهی مث الان و وقتایی که تنهام بیشتر بروز می کنه خیلی هم از خدا خواستم کمکم کنه ولی تغییری حاصل نشد نمیدونم اشکال کار کجاست میخوام برم پیش یه مشاور مذهبی ببینم شاید کلا طرز تفکرم در مورد کمک خدا مشکل داره
دوست داشتم آدم مفید و به درد بخوری بودم می ترسم از این که عمرم رو هدر بدم و جهنمی بشم مث بچگیام از تنهایی گریزانم حسرت گذشته رو هم میخورم کاش بهتر درس خونده بودم کاش بهتر زندگی کرده بودم کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتم
امروز تولد پیامبر (ص) و امام صادق(ع) بود.پیامبرِ رحمه للعالمین ... خدا کنه به میمنت و برکتشون یه دریچه ای از رحمت و برکت به روی همه ی بندگان گنهکار باز بشه ...