مهندس خسته

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

مدتی است به این موضوع فکر می کنم که جهان با وجودِ من جای بهتری شده یا بدتر...؟ نمی دونم شاید طبیعتِ این سن و سال و حسرتی که از عمر گذشته داری باعث میشه این سوالات به ذهن برسه...

 

چند وقت پیش به یه دوستی می گفتم من میدونم که در زندگی اشتباهات زیادی داشتم ولی مشکل اینه که حس می کنم اگه برگردم به گذشته احتمالا باز همون اشتباهات رو تکرار می کنم ...

 

یکی از چیزهایی که خیلی به من ضربه زد و هم چنان میزنه احساساتی بودنه دوست داشتم میتونستم این مشکل رو حل کنم ولی میترسم تنها نکته ی مثبت شخصیتم همین دوست داشتن و دل تنگِ دیگران شدن باشه ... به حال اون هایی که خیلی مستقل هستند و نیاز عاطفی زیادی ندارند واقعا غبطه می خورم ...

 

پ ن: مدت ها قبل یه کتابی میخوندم که می گفت اگه یکی با مشکلات خیلی زیاد اطراف شما باشه آیا شما اذیتش می کنید؟ عمدتا این طوری نیست پس چرا با خودتون به خاطر مشکلاتی که دارید این قدر بد رفتاری می کنید...؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۲۲:۴۳
مهندس خسته

یکبار اینجا نوشته بودم که مدت ها طول کشید تا من معنی یک مصرع را بفهمم... هیچ وقت فکر نمی کردم روزی برسد آرزو کنم که شنیدن این آهنگ برایم بی معنی باشد :

"کاش ای تنها امید زندگی میتوانستم فراموشت کنم ..."

ولی نتوانستم و نمی توانم ...

 

"کاشکی هرگز نمیدیدم تورا ..."

 

گفتم قبل رفتن کاری کن که از دستت ناراحت شوم تا شاید جایِ خالیت حس نشود لبخند زد - از همان لبخندهایی که دیدن چالِ لپش قبلم را از جا می کند و نفسم را به شماره می انداخت ... روی چالِ لپش تعصب داشتم حس می کردم کسی قبل از من کشفش نکرده ... که البته حق هم داشتند ... برق آن چشم ها مگر هوش و حواس به سر کسی باقی می گذاشت...؟  من توان دیدن چشم هایش را نداشتم از خود بیخود میشدم فقط لب هایش را نگاه می کردم که طعم عسلش با همین نگاه هم کامم را شیرین می کرد... این شد که من یک روز شدم کاشف چالِ لپ هایش ... - لبخند زد و گفت من که تو را خیلی اذیت کردم و من از خدا خواستم که این لحظه تا ابد ادامه پیدا کند ...

 

پ ن : تو نیستی و جایِ خالیت از همه ی آن هایی که هستند زیباتر است ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۷
مهندس خسته

دوست دارم یه روز از خواب بیدار شم ببینم خدا بالای سرم نشسته و داره بهم لبخند میزنه ... دست می کشه روی سرم و میگه همه چیز تموم شد... دیگه نگران نباش از این به بعد همش در آرامشی ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۶
مهندس خسته

اگر تنهایی رنگ داشت هر‌ روز صبح یک رنگین کمان می ساختم از این جا تا آن ناکجایی که تو‌ را از من ربود ...جایی که مدخل واژه نامه هایش زیر واژه ی -دوست- نوشته اند حواستان باشد با -آشنا- جابجا نشود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۰۰
مهندس خسته

امروز یک ماه شد که استعفا دادم

میخام بشینم یک ماهم رو ارزیابی کنم که چه کارهایی کردم و روندم چطور بوده

این مدت خیلی فکر کردم ... به این که توو زندگی چه کارهایی باید می کردم و نکردم و چه راه هایی رو اشتباه رفتم

یکی از بزرگترین نقص هایی که من از بچگی داشتم این بود که خیلی عاطفی و احساسی بودم خیلی زود وابسته می شدم و خیلی زودتر دلتنگ ...

اگه میتونستم این خصیصه رو اصلاح کنم خیلی خوب بود کاش میتونستم فقط متکی به خودم باشم و خلاهای عاطفی نداشته باشم قبلا فکر می کردم باید ازدواج کنم تا این مشکل حل بشه ولی الان به این نتیجه رسیدم که خیلی ضروری تر از این حرفاست ...

خدایا کمک کن محبت همه رو از دلم بیرون کنم ...

پ ن : بارون رو خیلی دوست دارم بارون که میاد همه ی غم و غصه هام رو فراموش می کنم ولی تویِ این سالِ نود و ششِ لعنتی این دلخوشی هم ازم گرفته شد ... امروز بارون اومد ولی خیلی کم ... خدایا یه نظر لطفی به ما بنداز راه دوری نمیره بنده های خودتیم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۸:۴۵
مهندس خسته

بعد از مدت ها دوباره به سرم زد بیام بنویسم ...

توو این مدت خیلی چیزها عوض شده مثلا این که استعفا دادم از کار اومدم بیرون... گروه طراحی تقریبا از هم پاشید ... یه فرصت شغلی خوب پیدا شد ولی نرفتم چند هفته ایه که بیکارم وصبح تا شب تنهام و مشغول خوندن و کلاس رفتن و فکر کردن... دو سه تا کلاس تخصصی ثبت نام کردم تا زیاد تنها نمونم و هر روز که کلاس ندارم شب یه ساعت میرم قدم می زنم تا تنهایی زیاد تاثیر نذاره... هم چنان بخش عمده ی ذهنم درگیر اینه که راهِ درستِ زندگی برایِ من کدوم طرفه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۲۱:۳۹
مهندس خسته

به احترامِ زندگی ...

۰۴ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۴۵
مهندس خسته
اینم بگم و برم که خیلی وقت ها واسم پیش اومده که وقتی به یه کسی یا چیزی خیلی امیدوار شدم از همون جا ضربه خوردم و ناامید شدم ...
خدایا ما که بنده ی خوبی برای تو نبودیم ولی همیشه به کرم و لطف تو به بخشش و مهربونیت امیدوار بودیم گناهان ما رو ببخش و محبت و اطمینان هر کس و هر چیزی به جز خودت رو از دل ما بیرون کن  ... ما هیچ چیزی نداریم جز یک کوله بار سنگین گناه و یک دل امیدوار به بخشش و آمرزش و کرم تو ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۱
مهندس خسته
رفته بودم یه مراسمی سخنران می گفت اگه چیزهایی رو که دوست دارید داشته باشید ندارید از بی عرضگی خودتونه که درست و حسابی از خدا نخواستید می گفت تو رو خدا اونقدری که به یه حساب بانکی پر از پول اطمینان دارید به خدا هم اطمینان داشته باشید ... می گفت فکر می کنید بابای پولدار و حساب بانکی و مال و اموال میتونه آرامش بیاره ولی خدا نمی تونه ...؟
امروز داشتم به این فکر می کردم که من چرا انقدر توو زندگیم محتاط بودم؟ خیلی وقتا من جمله الان که چیزی واسه از دست دادن نداشتم چرا یه ذره ریسک و خطر نکردم؟ چرا همش زندگی روتین و یکنواخت رو ترجیح دادم؟ داشتم با خودم حساب می کردم دیدم بین هم سن و سال ها و دوستام تقریبا کسی نمونده که مثِ من باشه ...  نصف بیشتر که خارج از ایران دارن دکترا می خونن بقیه هم که یا همین جا دارن ادامه تحصیل میدن یا خانواده تشکیل دادن و یه شغل درست و حسابی و درآمد کافی دارن ... البته این مشکل که من کلا اعتماد به نفسم پایین بود و قدرت تصمیم گیری مناسب نداشتم خیلی تاثیر گذار بوده ولی سرپرستمون توو شرکت همیشه یه حرف خوبی میزنه ... میگه بهونه واسه یه بار دو بار نهایتا ده بار جواب میده بعد از اون باید از خودتون بپرسید چرا وقتی میدونستم فلان مشکل وجود داره دنبال حلش نبودم ... واقعا چرا من نمیرم دنبال حل مشکلات شخصیتی که دارم ...؟ همش همین حسِ آزار دهنده رو همه جا با خودم حمل می کنم ...


پ ن : یه بار از دستِ یه دوستی ناراحت بودم بهم گفت از دست من ناراحت نباش بهش گفتم ناراحتی مثلِ یه تخته سنگ بزرگ میمونه یا میتونی با خودت همه جا حملش کنی یا میتونی بندازیش زمین یا نهایتا بشینی با چکش خردش کنی ... من عادت دارم بندازمش زمین ... حالا چرا در مورد ناراحتیم از خودم و گله هایی که از دست خودم دارم این کار رو نمی کنم الله اعلم...!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۰۴
مهندس خسته
آخ که چقد تنهایی بعد افطار دلگیره ...
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۵
مهندس خسته