خب انتخابات هم با تموم خوبی ها و بدی ها و استرس هاش تموم شد ...
خدایا ملت و کشور ما رو در پناه خودت حفظ کن ...
خب انتخابات هم با تموم خوبی ها و بدی ها و استرس هاش تموم شد ...
خدایا ملت و کشور ما رو در پناه خودت حفظ کن ...
قبلنا یه جایی توو همین وبلاگ گفته بودم می ترسم از این که در مورد یه کسی قضاوتی بکنم ولی واقعیت چیز دیگه ای باشه حالا این ترسم توو جامعه به طرز مشهودی نمود پیدا کرده
دلم به حال روحانی و دولتش میسوزه خیلی مظلومند در شرایط فاجعه باری اومدن سر کار تمام تلاششونم کردن ولی انقدر تحت حمله بودن که انگار چهار سال خوابیدن هیچ کاری نکردن بابا یه کم انصاف داشته باشید به خدا دنیا خیلی کوچیکه قدر شرایط رو ندونیم دوباره به بلایی شبیه... دچار میشیم
مهندس خسته خیلی استرس داره در مورد آینده ی این مردم و مملکت... خدایا به امید تو ...
بعضی چیزا شاید خیلی ساده به نظر بیاد ولی ممکنه رسیدن بهش خیلی طول بکشه یکی از چیزهایی که خیلی طول کشید تا من بهش باور پیدا کنم این بود که همیشه محبت کردن به افراد لزوما به این معنا نیست که شما دارید به اون افراد کمک می کنید بعضی وقت ها برای کمک کردن به یک فرد باید بهش اخم کرد یا باید گذاشت خودش روی پای خودش بایسته و به مشکلات غلبه کنه تا بتونه رشد پیدا کنه ...
سر کلاس زبان استاد گفت جایی که همیشه دوست داشتید برید رو توصیف کنید من هر چقدر فکر کردم یادم نیومد تا بحال جای خاصی رو دوست داشته باشم برم بعد فکر کردم یادم نمیاد دوست دارم چه کارهایی انجام بدم یادم نمیاد دوست دارم به کجا برسم یادم نمیاد هدفم چیه توو زندگی ... خلاصه این که هیچ رویایی نداشتم آدم بی رویا باری به هر جهت زندگی می کنه ...
پ ن : " آدمی بی رویا بود... پیدا بود که زنجره را نمی فهمد ... در پیش او خیالات من چروک می خورد ..." سهراب سپهری
من همیشه چتر داشتم ولی هیچ موقع حتی الان که میگن بارون اسیدیه دلم نمیومد خودم رو از حس کردن بال فرشته های حامل بارون محروم کنم ...
قطعا به این چتره خمس تعلق پیدا می کنه ...
به نظرتون اگه من بعد این همه وقت بیام این جا و بنویسم که خیلی دلتنگم زیاد فحش می خورم یا نه ؟
پیاده روی اربعین فرصت خوبیه واسه فکر کردن ... من خیلی تلاش کردم فکر کنم در مورد همه چی ... خیلی چیزها هم دستگیرم شد ... مثلا فهمیدم صبور بودن خیلی نعمت بزرگیه یا این که از روی ظاهر نمیشه در مورد خیلی از موضوعات نتیجه گیری کرد فهمیدم واقعا بزرگی به داشتن مال و اموال زیاد نیست و این که تنبلی و خودخواهی راه مناسبیه واسه رسیدن سریع و تضمینی به شکست!!!
شیخ کامل نامی بود در نجف که ما دو شب مهمونش بودیم یه پیرمرد شصت و اندی ساله که واقعا یکی از نازنین ترین افرادیه که من تووی زندگیم دیدم روز آخر واسمون یه صبحونه مفصل تدارک دیده بود و بعد شروع کرد چند دقیقه ای به عربی صحبت کردن با این که حدود هفتاد درصد حرف هاش رو فهمیدم ولی یکی از دل نشین ترین حرف هایی بود که تا بحال به گوشم خورده بود ...
رفتم کربلا تصمیم گرفتم یه سر و سامونی به زندگیم بدم گفتم برگشتم حتما روند ازدواج رو دوباره به جریان میندازم. هفته پیش رفتم خواستگاری واسه جلسه اول پسندیدیم قرار شد چند جلسه تلفنی صحبت کنیم ولی گفتند در موقعیت مناسب واسه صحبت اطلاع میدن امروز سه روز گذشته و هنوز منتظرم ...
انتظار خیلی سخته ... یه کم ناامید شدم
برگشتم از کربلا خدا رو شکر که قسمتم شد برم زیارت ... خیلی چیزها یاد گرفتم اگه فرصت شد میام مینویسم
ان شاء الله فردا شب میرم کربلا ... میدونم لیاقت ندارم ...