با این نرم افزار مهاجرته مهاجرت کردیم از بلاگفا ... یه شب نیمه های شب که بلاگفا خواب بود یواشکی اسباب اثاثیه مونو برداشتیم زدیم بیرون ... حالا دیگه بلاگفا باید بره واسه همیشه
فقط آقا ما از بچگیمون بد شانس بودیم آدرس اون وبلاگه رو یه بار عوض کرده بودیم نصف بیشتر مطالب مهممون توو آدرس جدیده بود که هیچ اثری ازش نیست و در فضای مجازی کان لم یکن تلقی میشه به همین دلیل بنده قادر نیستم نفرت خودمو از بلاگفا پنهان کنم شرم بر بلاگفا ... بیش باد!!!
یه عادت بدی که دارم اینه که زیاد فکر می کنم در مورد همه چیز ... اصن عادت دارم بیرون که راه میرم مثلا توو مترو به ملت -البته محرم نه نامحرم - نگاه می کنم و در موردشون فکر می کنم بعضی وقتا که خیلی ناخوشم یه قلم و کاغذ برمیدارم یه خط دراز میکشم و روی خط مینویسم "یک" و زیرش یه هفت میذارم با نه تا صفر جلوش به خودم میگم نگاه کن اگه بخای زیاد مته به خشخاش بذاری سهم تو از این دنیایی که داری تووش زندگی می کنه یه چی توو همین مایه هاس پس زیاد غرغر نکن بچسب به زندگیت ... هی فلانی! سهم تو از زندگی شاید همین باشد ...!!!
قربون بزرگی خدا که بین این همه موجوداتش هیچ کی رو از قلم نمیندازه
سه روز تعطیل بود رفتم خونه یه سرمای مشت خوردم برگشتم کلی وسایل با خودم برده بودم که کارای عقب افتاده رو سرو سامون بدم ولی به هیچ کدومش نرسیدم این مداره هنوزم بازی در میاره کلی استرس دارم نزدیکای تحویلشه و من هنوز نمیتونم زیاد تمرکز کنم - این جا شکلک نداره وگرنه الان یه شکلک تشویش و بغض میذاشتم- ...
فدای محبت مادر که میدونی هرچقدر غر بزنی و ناله وشکایت کنی بازم یه نفر هست که نازتو بکشه ... سایشون مستدام!