مهندس خسته

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

نود و ششم نوشت ...

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۲۵ ب.ظ

پس از تو ...


هر سال این روزها که از خواب بیدار می شدم مطمئن بودم سر ساعت هفت یک پیام از طرف تو دارم. امسال اما هرچقدر چشم به راه ماندم پیامت نرسید. دلم تنگ است خیلی تنگ ... با کدام کلمه این را بیان کنم؟ به چه کسی بگویم؟  تمام دنیا برایم مثل یک مکعبِ تنگ و سرد است که قلبم را به زور داخلش جا داده اند. نمی توانم طاقت بیاورم. بی خبر از خانه بیرون می زنم تا بیایم پیشِ تو. سرِ راه یک شیشه گلاب می خرم و یک بسته شکلات از آن هایی که تو دوست داشتی. جشن تولد با شکلاتِ خیراتی کنار مزارِ عزیزترینم. این هم تمامِ سهم من از این زندگی. حالا تو بگو من این حس را، این تنهایی و غربت را، این استیصال را در کدام واژه بگنجانم ...؟

 

این کتاب را تو به من کادو دادی خیلی تاکید داشتی هر کتابی کادو می دهی یا کادو می گیری حتما دست نوشته داشته باشد. صفحه اولش برایم نوشته ای (... این گونه شاید همیشه به یاد هم باشیم من و تو. هدیه خواهرت برای تو ...) من که در این یازده ماه که هر ثانیه اش برایم بی نهایت ملال داشت لحظه ای نبوده که یادت نباشم ... تو چطور؟ برادرِ غریب و تنهایت را می بینی گوشه یِ پرتِ این دنیایِ تلخ؟ می بینی من - پس از تو - چگونه ام؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۱/۰۵
مهندس خسته

نظرات  (۱)

۰۷ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۱۱ اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

[گریه][گریه][گریه]

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی