مهندس خسته

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

آبجی جونم ... نمیای مثل هر سال سفره ی هفت سین بچینی ...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۲۱
مهندس خسته

خواهرِ جانم هر سال تو از اولین جوانه ها عکس می گرفتی بیا ببین درخت خانه جوانه زده ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۵۳
مهندس خسته

خواهرِ جانم، عزیزم، الهی درد و بلایت بخورد بر سر من، من که هنوز باور نمی کنم تو نیستی .. هنوز صدای خنده هات رو می شنوم ... آخه تو کجا گذاشتی رفتی بدونِ من ... ؟ قبلا هرجا می رفتی برایِ من عکس میفرستادی چی شده که الان ده روزه هرچقدر صدات می کنم جواب نمیدی ...
میدونی دلخوشیم شده چی؟ هر روز زنگ میزنم خونتون بره روی پیغامگیر که دوباره صدات رو بشنوم
میدونی که نبودنت من رو بیشتر از همه لِه می کنه من حتی نمیتونم گریه کنم به خاطرِ مامان و بابا نمیتونم غر بزنم و ناله کنم به خاطر مراعاتِ حال مردم ... پاشو ببین گریه های مامان تمومی نداره ببین بابا هی آه می کشه و نوحه میخونه ببین شوهرت به مرز جنون رسیده ... حالا من به دَرَک من اصلا داخل آدم حساب نشم نمیخای یه بار چهره ی امیر علیت رو ببینی؟
نمیدونستی من بدون تو نمیتونم دووم بیارم؟ میدونی الان حتی نمیتونم آرزوی مرگ کنم؟ بلند شو شیش تایی بذاریم از این شهر کرونا زده بریم ... چیکار کنم که انقدر مظلوم بودی که حتی نتونستیم واست مراسم درست و حسابی بگیریم ...
دوستات یکی یکی زنگ میزنن دوستام یکی یکی تسلیت میگن من اما حاضر بودم همه دنیا رو بدم یه بار دیگه صدام کنی مهدی ...
میدونستی من از تنهایی می ترسم میدونستی از غربت بدم میاد چرا یه کاری کردی که وسط خونه بین این همه اقوام و دوستان انقدر احساس بی کسی و تنهایی کنم ...؟
اون روز داخل امامزاده هر چقدر صدات کردم جواب ندادی مامان بابا بیرون از حال رفته بودن من ولی دوست داشتم تا لحظه آخر کنارت باشم دیدی که میخواستم تلقینت بدم اما بند آخر کفن رو که وا کردم انگار بند قلبم پاره شد ... ببخشید که نتونستم داداشِ خوبی واست باشم ولی تو برگرد من قول میدم جبران کنم ...
گفتم الهی من بمیرم خار به پای تو نره خندیدی گفتی به این حرفا نمیخوری داداش جون... گفتم خدا از عمر و خوشی من کم کنه به تو اضافه کنه فکر می کردی دروغ میگم ...؟
الهی قربونت برم الهی دورت بگردم الهی فدای اون چهره مظلومت بشم که معصومانه روی تختِ اون بیمارستانِ لعنتی خوابیده بودی میدونی که من اون شب کنار آمبولانسِ پزشکی قانونی تموم شدم؟

تو رو خدا من رو فراموش نکن ... من بدون تو کم میارم ...
جوابم رو نمیدی ... نه ...؟

 

پ ن : یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد ...
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو خواهر نمی شود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۳۸
مهندس خسته