مهندس خسته

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

به جایی رسیدم که با مدارام حرف می زنم به چشم بچه هام نگاهشون می کنم دوست دارم بزرگ بشن دکتر مهندس بشن موفق بشن ...

خدایا ما را آن ده که آن به... لطفا!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۶
مهندس خسته

خب خدا رو شکر آمپر متره فیوز داشت فیوزش سوخته بود همون اول صبح که رفتم دیدم فیوز داشته خیالم تا حدودی راحت شد

آخ که چقد خسته ام خسته ها دوست دارم زیاد بخوابم 

مدت هاست منتظرم چندین و چند سال منتظر یک چیز یا یه کسی که نمیدونم چیه و یا کیه ولی حس می کنم الان ندارمش و جاش خیلی خالیه به امید دیدنش به آینده امیدوارم ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۲
مهندس خسته

چه روزگار سختیه ... همه کارا رو هم انباشته شده هی اضافه هم میشه

امروز داشتیم سه تا وسیله ای که تازه خریدن تست می کردیم یه آمپرمتر سری بود یهو اتصال کوتاه شد فک کنم آمپرمتر آسیب دید اصن داغونم کرد رفت امانت بود نمیدونم چه کارش کنم خستگیش موند توو تنم الان به معنای واقعی کلمه یه مهندس خسته ام ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
مهندس خسته

پارسال موقع انجام پایان نامه آخر شبا قبل این که حراست بیاد از آزمایشگاه بندازتم بیرون آهنگ "درد" خواجه امیری رو زیاد گوش میدادم مدت ها گوش نداده بودم چند روز پیش اتفاقی دوباره گوش دادم منو برد به همون حال و هوا ...

آهنگ هم خواب محسن چاوشی هم خیلی حس بر انگیزه

خیلی شدید احساس سردرگمی و استیصال می کنم نمیدونم چرا ... حوصله ندارم غذا بپزم حوصله ندارم کار کنم حوصله ندارم زندگی کنم ... نمیدونم این حسِ کشنده ی کسالت کی ولم می کنه...

همسایمون امتحان زبان داشت یه زن 50ساله چند بار به من گفت بیا یادم بده ولی من روم نمیشد برم خودش فهمید گفت جواب تمرینای کتابو برام بنویس بده حالا مگه من یادم میومد قواعد گرامری و ... رو ...؟  بعد هم بنده خدا استرس گرفته بود از سر کار برگشتم داشتم میومدم بالا دیدمش کلی نصیحتش کردم که استرس بده و راحت درس بخونید و ... دنیا رو ببین چی شده که من میرم ملتو نصیحت می کنم

دلم تنگه خیلی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۷
مهندس خسته

دیشب عروسی یکی از اقوام بود خانواده اومده بودن این بیغوله از سوت و کوری در اومده بود خیلی خوب بود ولی الان رفتن دلم تنگه راستش من از بچگی در اوج خوشی و خوبی همیشه یادم میومد که این خوشی یه روز ناچار تموم میشه ...

یکی از مشکلاتی که خیلی وفته درگیرشم وجود یه منبعیه که بتونم بهش اعتماد کنم یه شخصیت آزاده و عاقل! من نه میتونم برم سمت قرائتی از دین که امثال پناهیان و ... ارائه میدن نه سمت قرائت های روشنفکری و شبه روشنفکری که یه کم ترسناک و شخصی به نظر میرسن این وسط موندم چه کار کنم می ترسم حب و بغض شخصی مانع از پیدا کردن راه درست بشه همین جوری بدون راه موندن هم زیاد دلچسب و عاقلانه نیست

قیصر میگه " نه چندان بزرگم که کوچک بیابم خودم را نه آن قدر کوچک که خود را بزرگ ... گریز از میانمایگی آرزویی برزرگ است...؟"

همین میانمایگی است که روزگار مرا سیاه کرده است یک حس تعلیق حس اضطراب موقعی که پاتو از پله اول برمیداری میخای بذاری رو پله دوم ... این حالت گذار خیلی کُشَنده و طولانی شده برام ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۰
مهندس خسته

رسما اعلام می کنم دارم معتاد میشم!! معتاد به کتاب خوندن :) از بچگی سرگرمی اصلیم کتابخوندن بود (ولی مدت ها -عمدتا زمان دانشگاه- زیاد نمی خوندم نمی دونم این دانشگاه که باید ما رو تربیت می کرد به جز اتلاف وقت چه کمکی به ما کرد) اما از وقتی با این اپلیکیشن طاقچه آشنا شدم عمده ی وقتم توو مترو به خوندن کتاب میگذره خواستم به نشان سپاسگزاری در این وبلاگ پر بازدید!!! یه تبلیغی هم کرده باشم

ای کاش بیشتر و بیشتر کتاب خونده بودم ای کاش ...

می دونم نا امیدی زیاد خوب نیست ولی خیلی نا امیدم نمی دونم باید چه کنم راستش هفت هشت سالی میشه این حس پس زمینه ی  وجودمه ولی هر از چندگاهی مث الان و وقتایی که تنهام بیشتر بروز می کنه خیلی هم از خدا خواستم کمکم کنه ولی تغییری حاصل نشد نمیدونم اشکال کار کجاست میخوام برم پیش یه مشاور مذهبی ببینم شاید کلا طرز تفکرم در مورد کمک خدا مشکل داره

دوست داشتم آدم مفید و به درد بخوری بودم می ترسم از این که عمرم رو هدر بدم و جهنمی بشم مث بچگیام از تنهایی گریزانم حسرت گذشته رو هم میخورم کاش بهتر درس خونده بودم کاش بهتر زندگی کرده بودم کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتم

امروز تولد پیامبر (ص) و امام صادق(ع) بود.پیامبرِ رحمه للعالمین ... خدا کنه به میمنت و برکتشون یه دریچه ای از رحمت و برکت به روی همه ی بندگان گنهکار باز بشه ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۳
مهندس خسته