بیست و هفتم نوشت ...
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ
وسایل رو جمع کردم فردا با قطار می کَنیم میایم بیغوله که باز تووی تنهایی و غربت دست و پا بزنیم
امروز روز مادر بود چند ساعت پیش مامان با خاله نشسته بودن داشتن خاطراتِ گذشته رو مرور می کردن مامان چنتا خاطره از بچگی هایِ ما و سختی هایی که کشیده بود تعریف کرد دوست داشتم همون جا بغلش بزنم زیر گریه ...
خدا همه ی مادر ها و مادر بزرگهای رفته - مخصوصا مادربزرگِ نازنینِ من رو - بیامرزه و سایه ی همه ی مادرها رو بالا سر بچه هاشون حفظ کنه ان شاء الله ...
۹۵/۰۱/۱۱