سی و یکم نوشت ...
جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ق.ظ
برای جلسه دوم هم رفتیم ... این بار تمامِ خانواده چهار نفره با هم رفتیم
اونا هم همه ی خانواده بودن پنج نفرن یه خواهر دو تا برادر ...
در مورد شهر زندگی صحبت کردیم قرار شد یه جلسه دیگه هم فردای اون روز صحبت کنیم که پدرش گفته فعلا صبر کنید تا من تصمیم بگیرم خودش ظاهرا تا این جا پسندیده ولی پدرش گویا زیاد نپسندیده ...
نمیدونم چی میشه حتی نمیدونم میتونم مردِ خوبی باشم یا نه ... دو دلی و انتظار هر دو خیلی سختن ... خیلی ...
۹۵/۰۲/۰۳