چهل و چهارم نوشت ...
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ
امروز سال خونه تموم شد صاحبخونه گفت احتمالا میخاد خونه رو بفروشه این وسط وضعیت کار هم هنوز مشخص نیست... لمس لمسم ... خودم رو سپردم به دست حوادث ببینم چی پیش میاد...
سالیان سالِ دنبال یه گوهر می گردم ولی هرچی بیشتر می گردم کمتر پیدا می کنم... یه کیمیا میخام که بزنم به آهنِ قراضه یِ شخصیتِ زهوار در رفته ام و تبدیلش کنم به طلا ... خیلی دوره و خیلی محو ... هرچقدر چنگ میزنم نمیتونم بگیرمش انگار هوای مه آلود ...
پنج شنبه هفته دیگه عروسی خواهر یکی یه دونه است ... خیلی سخته فکر جدایی و رفتن و جای خالی ... خیلی ...
۹۵/۰۵/۱۲