مهندس خسته

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

چهل و پنجم نوشت ...

دوشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ

از بچگی این طوری  بود که کارهایی که برای دیگران خیلی راحت و سریع و آسون انجام میشد برای من خیلی وقت گیر و اشک در آور بود هنوزم نمیدونم حکمتش چیه ...

وضعیت شرکت بغرنجه هفته پیش در مورد حقوق و قرارداد جدید صحبت کردیم من انقد عصبانی شدم که همون روز گذاشتم رفتم خونه و با وساطت چند تا از همکارا شنبه اومدم سر کار تا وضعیت رو روشن کنم هنوز هم موفق نشدم با مدیر عامل صحبت کنم ... یکی از دوستای نزدیکم هم که هفته قبلش استعفا داد و رفت ... وضعیت این بیغوله - چند وقت بود بیغوله رو به این اسم صدا نکرده بودم - هم که نامشخصه صابخونه گفته شاید بفروشمش خلاصه این که همه چی در هم برهمه ... چند هفته است درست و حسابی خانواده رو ندیدم و درگیر بحران عاطفی هم هستم ...

خدایا خودمونیم من که خودم میدونم آدم درست و حسابی نبودم ولی همیشه به لطف تو امیدوار بودم منو ببخش و یه سر و سامونی به زندگیم بده همه رفیق رفقام آدم حسابی شدن چنتاشون بچه دار شدن اون وقت من این طور درگیر ابتدائیات زندگی موندم ...


 پ ن : این رو از دست نوشته های قدیمی پیدا کردم منو برد به خاطرات دور :

"این که هیچ چیز مثلِ همیشه نیست اشکالی ندارد

مدت هاست که همیشه هایم خاطره شده اند

این که هیچ چیز مثلِ همیشه مثلِ همیشه نیست مرا به فکر فرو می برد...."


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۸
مهندس خسته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی