چهل و ششم نوشت ...
جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ
خواهرم رفت ... اون لحظه ای که سوار ماشین شد بره همه ی خاطراتِ مشترکِ بیست و هفت سال اومد جلویِ چشمم ... همه ی آشتی ها، دعواها، بازی ها، شیطنت ها، خندیدن ها و گریه کردن ها .... می خوام بشینم یه دلِ سیر گریه کنم ... با یه من ریش ... به خاطر مامان بابا مراعات می کنم ...
۹۵/۰۵/۲۲