هشتاد و ششم نوشت ...
دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۰ ب.ظ
حالم خیلی بده دلم گرفته و قلبم تیر میکشه ... بغض راه گلوم رو گرفته و نمیتونم نفس بکشم ...
حوصله درس خوندن رو ندارم ... عصر رفتم سر کمد خواهرم و وسایلش رو زیر و رو کردم کلی کتاب ازش مونده و کلی خاطره ...
دلم نمیخاد تووی این وضعیت باشم نمیدونم چیکار کنم تا از این حالت خارج بشم ... کاش زیاد زنده نمی موندم ... کاش یکی بود میتونستم باهاش درد دل کنم ...
۹۹/۰۷/۲۸
میشه اسم کتابهاش رو بگی؟
خودت هم خوندیشون؟